بازدید اختصاصی حلقه اصلی

۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

اظهارات موسوي بعد از بازداشت قطب زاده

اظهارات موسوي بعد از بازداشت قطب زاده


اگر از جنبه هاي ساده لوحانه اين طرح خائنانه بگذريم، تعجب آور اين است که چگونه قطب زاده اطمينان داشت که در صورت موفقيت در اجراي اهداف پست خود مي تواند بر مردم حاکم شود."

بازخواني تاريخ در شرايط غبارآلود فتنه مطمئنا يکي از موثرترين راه‌هاي افزايش بصيرت در جامعه و آگاه ساختن اقشار مختلف مردم نسبت به مسايل پيش آمده و نوع برخورد با آن است، در شرايطي که برخي جريان‌هاي ناكام سياسي با هدايت تعدادي خواص مردود، قصد القاي وحدت با دشمنان نظام را دارند، بازخواني کارنامه عملکرد اين دوستان ديروز و دشمنان امروز راهرويي براي رسيدن به حقيقت موضوع است.

جالب اين جاست که در جريان اين بازخواني ها به موضوعات و موضع گيري‌هايي برخورد مي کنيم که امروز مغاير آن را در تقابل با نظرات قبلي مشاهده مي کنيم، آن هم توسط کساني که امروز مشروعيت نظام را زير سوال مي برند.

يکي از اين موضوعات، موضع گيري ميرحسين موسوي در سال‌هاي نخست وزيري وي، در زماني است که شريعتمداري از مرجعيت به خاطر خيانت‌هايش به کشور عزل مي شود و در حقيقت از چهره نفاق در بيت اين مرجع تقليد با کمک برخي کساني که امام خميني را در هنگام ورود به کشور همراهي مي کردند، پرده برداري شد.

زماني که از توطئه منافقانه صادق قطب زاده (که از جمله همراهان امام خميني در سفر 12 بهمن ايشان از پاريس به تهران بود) با حمايت‌هاي سيد کاظم شريعتمداري و كودتا رمزگشايي شد، موجي از اعتراضات مردمي و به تبع آن موضع گيري مسئولان نظام به راه افتاد که هريک خواستار محاکمه عوامل اين فتنه بودند.

موسوي که آن زمان نخست وزير حضرت آيت الله خامنه اي بود، طي مصاحبه اي در تاريخ 5/2/1361 در پاسخ به اين سوال که "نظر شما در مورد توطئه اي که توسط بيگانگان و به دست قطب زاده طرح ريزي شده بود، چيست؟" سخناني را در اين باره مطرح کرده و مي گويد: "برنامه قطب زاده و هم دستان توطئه گرش بسيار برنامه اي کودکانه بود، اگر از جنبه هاي ساده لوحانه اين طرح خائنانه بگذريم، آن چه براي من تعجب آور است اين است که چگونه قطب زاده اطمينان داشت که در صورت موفقيت در اجراي اهداف پست خود مي تواند بر مردم حاکم شود."

وي که امروز جامه مخالفت با تشخيص جامعه مدرسين حوزه علميه قم مبني بر عزل صانعي را بر تن کرده، در آن روزگار نظري مخالف اين داشت و به حمايت از عزل شريعتمداري برخواسته و اظهار مي کند: "ملت ما چهره امثال او [قطب زاده و شريعتمداري] را شناخته و جريانات وابسته به اغيار غير اسلامي را به خوبي شناخته است. ملتي که به خاطر ارزش‌ها قيام کرده است هنگامي که ارزش هاي متعالي را در شخصي متبلور مي يابد از او پيروي مي کند و بر عکس زماني که ارزش‌هاي غير انساني را در شخصي ببيند؛ گرچه آن فرد در لباس مقدس روحانيت ملبس باشد، ملت او را طرد و از صحنه براي هميشه خارج خواهد ساخت... ملت ما، در اين جريان با چند روحاني نماي منحرف روبه رو مي باشد نه با نهاد روحانيت. اگر بخواهم مساله را خلاصه کنم اين است که نهاد روحانيت نمي تواند در راستاي سياست هاي آمريکا حرکت کند و اميدي براي افراد شناخته شده و جريانات ورشکسته چه قبل و چه بعد از انقلاب باشد، اما شريعتمداري و امثالهم مي توانند."

"من نوار صحبت هاي اين فرد را شنيدم و براي مردمي که روزي مقلد ايشان بودند ناراحت شدم؛ چرا که من صدها نفر از اطرافيان خود را مي شناختم که با عشق و علاقه از ايشان تقليد مي کردند، چون او را مرجع مي پنداشتند. انسان به مرجع خود علاقه‌ي قلبي هم پيدا مي کند. خاطرم هست بعد از فوت آيت الله بروجردي به هر خانه‌ي همشهري ها که مي رفتم، يک طرف عکس اين شخص و طرف ديگر عکس امام بود، ولي وقتي کسي در مقامي به اعتماد و احساس مذهبي مردم پاسخ درستي نمي دهد، جاي آن محبت را بي توجهي تنها نمي گيرد، بلکه نفرت سر بر مي آورد. مردم تحمل نمي کنند اسلام و عقايد آنها به شوخي گرفته شود، آنها دوست ندارند اسلام پناهي، نردبام ترقي کسي قرار گيرد. مردم ممکن است از يک فرد کلاهي که از طريق تقوي منحرف شده، بگذرند، ولي از يک فرد روحاني که لباس پيامبر خدا را بر تن کرده نمي گذرند. براي مردم اصل اسلام است."

حال جاي اين سوال باقي است که آيا امروز توهين به مقدسات و هتک حرمت روز عاشورا و همچنين توهين به بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران بازي گرفتن اصل اسلام نبوده و به عنوان انحراف محسوب نمي شود؟

پس از پايان انتخابات رياست جمهوري دهم و اعلام نتايج، زهرا رهنورد همسر نامزد شکست خورده انتخابات در مصاحبه اي با شبکه بي بي سي فارسي با ارائه تحليلي قوميتي اذعان داشت که امکان ندارد مردم ترک به فرزند خود و مردم لر به داماد خود راي ندهند، اين در حالي است که ميرحسين موسوي در آن سال‌ها به طور کامل اين تحليل ها را رد کرده و تاکيد مي کند که اين گونه تحليل ها تنها در تصور آمريکايي ها مي گنجد و در يک مقايسه اين طرز تفکر را شبيه نظر مستشرقين جاسوس توصيف مي کند.

وي در اين باره مي گويد: "در گذشته در تبريز در خانه و مدرسه به ما ياد مي دادند چرا پيامبر اکرم را دوست داريد ما مي گفتيم به خاطر خدا، يعني حب ما به پيامبر عظيم و عزيز و به آن انسان کامل و معصوم، از محبت به خدا سرچشمه مي گرفت و مي گيرد، البته آمريکا و ايادي او غير از اين فکر مي کنند. آنها تصور مي نمايند که هنوز مي توان با تکيه بر انگيزه هاي شرک آلود ناسيوناليستي و ملي گرايي در کشور، بحراني را به وجود آورد، ولي ملت مسلمان ما از جمله برادران و خواهران آذربايجاني ما اگر از يک مرجع تقليد مي کنند بدين خاطر نيست که همشهري آنهاست."

موسوي ادامه مي دهد: "اين طرز فکر آمريکا، درست شبيه نظر آن مستشرقين جاسوسي است که مي گويند ايراني ها به اين علت شيعه شدند که مادر امام چهارم، دختر يزدگرد سوم و ايراني بوده است؛ يعني براي هر حرکت ما انگيزه‌ي ارتجاعي مليت و ملي گرايي را مطرح مي نمايند، حال قضاوت در اين باره به عهده ي مردم مي باشد."

موسوي که آن روزها بر اصل اسلام تاکيد مي کرد و مردم را نيز دژ مستحکمي براي دفاع از آن عنوان مي کرد، امروز در گذر زمان همه چيز را به دست فراموشي سپرده و گويي همانگونه که زمان حرکت کرده است، اصول اسلام نيز براي وي تغيير يافته است، به اين ترتيب يا بايد مردم نيز در اين گردونه زمان متحول شده باشند يا اينکه بايد پذيرفت هرکسي جنبه قرار گرفتن در قدرت را نداشته و جنبه فساد آور قدرت بر آنها غلبه مي کند.

موسوي در بخش پاياني مصاحبه خود سندي از خيانت شريعتمداري اشاره کرده و با بيان اينکه هر کس از ماجراي اين مرجع معزول خاطراتي دارد، مي گويد: "علاوه بر آن، چيزهايي تاکنون گفته شده و مسلما در آينده نيز بيشتر گفته خواهد شد. در آرشيو محرمانه‌ي وزارت امور خارجه هنگامي که در آنجا انجام وظيفه مي نمودم، اسناد زيادي در باره‌ي ايشان ديدم که مي توانم گواهي دهم؛ از جمله‌ي آنها، درست در بحبوحه‌ي انقلاب و اوج گيري حرکت اسلامي مردم، نماينده اي از طرف شمال مراکش با پادويي سفير ايران در عراق، براي ملاقات ايشان مي آيد. خوب کسي که اين سند را ببيند، اگر چيز ديگري هم نباشد اين سوال مطرح مي شود که نماينده مخصوص شاه حسن با يک مرجع شيعه چه کاري مي تواند داشته باشد؟"

در رابطه با همين سندي که موسوي به آن اشاره مي کند، حجت الاسلام ري شهري که حکم اعدام صادق قطب زاده را داده بود، در کتاب خاطرات خود به اين موضوع پرداخته و مي گويد "مگر اين که تصور کنيم شاه حسن شخصي است که خواسته است سهم امام خودش را به ايشان تقديم کند

."


منبع بصیرت


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر